چیزهای خوب

چیزی می نویسم که ارزش داشته باشد

چیزهای خوب

چیزی می نویسم که ارزش داشته باشد

طبقه بندی موضوعی
پربیننده ترین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱ مرداد ۹۵، ۲۱:۲۵ - خانوم کلیستو
    درسته....
  • ۲۹ تیر ۹۵، ۱۹:۱۲ - سروش فتحی
    +
  • ۲۹ تیر ۹۵، ۱۸:۰۶ - علی رحمانی پور
    ممنون

آخرین مطالب

۱۵ مطلب در تیر ۱۳۹۵ ثبت شده است

چیزی نگو
قسم نخور
تمام حرفات یه دروغه
کسی نگفت خودم دیدم
خونه ی قلب تو شلوغه
چیزی نگو

لیاقتت عشق مقدسم نبود
حس میکنم نبودی و
بودنتم یه قصه بود
تو دیگه مردی و این حرف آخره
بذار عشق تو از خاطرم بره
فکر می کردم قلبت مال منه
اما انگار صد شاخه می پره
اسمت و پاک کردم از تو دفترام
بیخودی قسم نخور دیگه سخت برام
تو رو باور داشتم و می خواستمت
چرا آتیش کشیدی همه ی باورام
کسی نگفت بهم من خودم دیدم
اما راستش و بخوای یه چیزی نفهمیدم
چرا وقتی تو رو از عشق خالی دیدم
به جای گریه به حالت می خندیدم
میدونم واسه اینه که دیگه بی ارزشی
واسه دل همه عروسک نمایشی
تو که میگذری ساده از این همه عشق
لیاقت نداری دیگه با من باشی
چیزی نگو
قسم نخور
تمام حرفات یه دروغه
کسی نگفت خودم دیدم
خونه ی قلب تو شلوغه
چیزی نگو
لیاقتت عشق مقدسم نبود
حس میکنم نبودی و
بودنتم یه قصه بود

رضا صادقی
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۶:۵۵
*A*

در گذشته های دور مردثروتمندی بود که یک فرزند بیشتر نداشت و از داغ اینکه دیگر نمی توانست صاحب فرزند بشود

به یتیمان کمک میکرد جوری که کار و مشغله زندگی از یادش رفته بود او هر شب با خدا راز ونیاز میکرد تا اینکه شبی

کفر گویان به سجاده اش نشست و رو به قبله چنین گفت: خدایا مهر خود را از یاد برده ای ! یا که مرا به بندگیت قبول نداری که حاجتم را روا نمی کنی و فرزند دیگری به من نمیدهی؟

 جواب آمد : چطور فرزند دیگری میخواهی هنگامی که فرزند اولت را از یاد برده ای می دانی ادم رضایت فرزند اولت از تو

باعث این شده است که فرزند دیگر نداشته باشی رضایت طفلت را جلب کن و بعد به دنبال حاجتت بیا...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۳۱ تیر ۹۵ ، ۱۳:۴۹
*A*
بعضی‌ها شعرشان سپید است، دلشان سیاه

بعضی‌ها شعرشان کهنه است، فکرشان نو

بعضی‌ها شعرشان نو است، فکرشان کهنه

بعضی‌ها یک عمر زندگی می‌کنند برای رسیدن به زندگی

بعضی‌ها زمین‌ها را از خدا مجانی می‌گیرند و به بندگان خدا گران می‌فروشند

بعضی‌ها حمال کتابند

بعضی‌ها بقال کتابند

بعضی‌ها انباردارکتابند

بعضی‌ها کلکسیونر کتابند

بعضی‌ها قیمتشان به لباسشان است

بعضی به کیفشان

و بعضی به کارشان

بعضی‌ها اصلا‏ قیمتی ندارند

بعضی‌ها به درد آلبوم می‌خورند

بعضی‌ها را باید قاب گرفت

بعضی‌ها را باید بایگانی کرد

بعضی‌ها را باید به آب انداخت

بعضی‌ها هزار لایه دارند

بعضی‌ها ارزششان به حساب بانکی‌شان است

بعضی‌ها همرنگ جماعت می‌شوند ولی همفکر جماعت نه

بعضی‌ها را همیشه در بانک‌ها می‌بینی یا در بنگاه‌ها.

بعضی‌ها در حسرت پول همیشه مریضند

بعضی‌ها برای حفظ پول همیشه بی‌خوابند

بعضی‌ها برای دیدن پول همیشه می‌خوابند

بعضی‌ها برای پول همه کاره می‌شوند

بعضی‌ها نان نامشان را می‌خورند

بعضی‌ها نان جوانیشان را میخورند

بعضی‌ها نان موی سفیدشان را میخورند

بعضی‌ها نان پدرانشان را میخورند

بعضی‌ها نان خشک و خالی میخورند

بعضی‌ها اصلا نان نمیخورند

بعضی‌ها با گلها صحبت می‌کنند

بعضی‌ها با ستاره‌ها رابطه دارند

بعضی ها صدای آب را ترجمه می‌کنند

بعضی ها صدای ملائک را می‌شنوند

بعضی ها صدای دل خود را هم نمی‌شنوند

بعضی ها حتی زحمت فکرکردن را به خود نمی‌دهند

بعضی ها در تلاشند که بی‌تفاوت باشند

بعضی ها فکر می‌کنند چون صدایشان از بقیه بلندتر است، حق با آنهاست.

بعضی ها فکر میکنند وقتی بلندتر حرف بزنند، حق با آنهاست.

بعضی ها برای سیگار کشیدنشان همه جا را ملک خصوصی خود می‌دانند.

بعضی ها فکر میکنند پول مغز می‌آورد و بی پولی بی مغزی.

بعضی ها برای رسیدن به زندگی راحت، عمری زجر می‌کشند.

بعضی ها ابتذال را با روشنفکری اشتباه می‌گیرند.

بعضی از شاعران برای ماندگار شدن چه زجرها که نمی‌کشند.

بعضی ها یک درجه تند زندگی می‌کنند

بعضی‌ها یک درجه کند

بعضی ها حتی در تابستان هم سرما می‌خورند

بعضی ها در تمام زندگی‌شان نقش بازی می‌کنند

بعضی از آدمها فاصله پیوندشان مانند پل است. بعضی مانند طناب و بعضی مانند نخ.

بعضی ها دنیایشان به اندازه یک محله است، بعضی به اندازه یک شهر، بعضی به اندازه کرة زمین و بعضی به وسعت کل هستی.
۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۳۰ تیر ۹۵ ، ۱۱:۵۶
*A*
بعضی از آدم ها جلد زرکوب دارند . بعضی ضخیم و بعضی جلد نازک .

بعضی از آدم ها با کاغذ کاهی چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی .

بعضی از آدم ها ترجمه شده اند .

بعضی از آدم ها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدم ها فتوکپی آدم های دیگرند .

بعضی از آدم ها با حروف سیاه چاپ می شوند و بعضی از آدم ها صفحات رنگی دارند .

بعضی از آدم ها تیتر دارند ٬ فهرست دارند و روی پیشانی بعضی از آدم ها نوشته اند : حق هر گونه استفاده ممنوع و محفوظ است .

بعضی از آدم ها قیمت روی جلد دارند . بعضی از آدم ها با چند درصد تخفیف به فروش می رسند وبعضی از آدم ها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند .

بعضی از آدم ها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته می شوند .

بعضی از آدم هافقط جدول و سرگرمی دارند و بعضی از آدم ها معلومات عمومی هستند .

بعضی از آدم ها خطخوردگی دارند و بعضی از آدم ها غلط چاپی دارند .

از روی بعضی از آدم هاباید مشق نوشت و از روی بعضی از آدم ها باید جریمه نوشت .

بعضی از آدم ها را باید چند بار بخوانیم تا معنی آنها را بفهمیم و بعضی از آدم ها را باید نخوانده دور انداخت.
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۶:۱۹
*A*
ای عشق! دل دوباره غبار هوس گرفت
از من گلایه کرد و تورا دادرس گرفت

دل باز بهانه ی رفتن گرفت و باز
تا بال و پر گشود سراغ از قفس گرفت

گفتم به هیچ کس دل خود را نمی دهم
اما دلم برای همان هیچ کس گرفت

افسردگی به خسته دلی از زمانه نیست
افسرده آن دلی است که از همنفس گرفت

لبخند و ریشخند کسی در دلم نماند
هرکس هرآنچه داد به آینه پس گرفت
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۹ تیر ۹۵ ، ۱۶:۰۶
*A*
ای شاهد قدسی که کشد بند نقابت

و ای مرغ بهشتی که دهد دانه و آبت

خوابم بشد از دیده در این فکر جگرسوز

کاغوش که شد منزل آسایش و خوابت

درویش نمی‌پرسی و ترسم که نباشد

اندیشه آمرزش و پروای ثوابت

راه دل عشاق زد آن چشم خماری

پیداست از این شیوه که مست است شرابت

تیری که زدی بر دلم از غمزه خطا رفت

تا باز چه اندیشه کند رای صوابت

هر ناله و فریاد که کردم نشنیدی

پیداست نگارا که بلند است جنابت

دور است سر آب از این بادیه هش دار

تا غول بیابان نفریبد به سرابت

تا در ره پیری به چه آیین روی ای دل

باری به غلط صرف شد ایام شبابت

ای قصر دل افروز که منزلگه انسی

یا رب مکناد آفت ایام خرابت

حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد

صلحی کن و بازآ که خرابم ز عتابت

حافظ
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۷ تیر ۹۵ ، ۱۰:۰۶
*A*

امروز را برای بیان عشق به عزیزانت غنیمت بشمار. شاید فردا احساسی باشد اما... عزیزی نباشد!

۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۲ ۲۶ تیر ۹۵ ، ۱۱:۱۱
*A*
یک آموزگار خام می تواند شاگردان خویش را برای همه زندگی سرگردان کند .
۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۴
*A*
خمی که ابروی شوخ تو در کمان انداخت

به قصد جان من زار ناتوان انداخت

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود

زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

به یک کرشمه که نرگس به خودفروشی کرد

فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت

شراب خورده و خوی کرده می‌روی به چمن

که آب روی تو آتش در ارغوان انداخت

به بزمگاه چمن دوش مست بگذشتم

چو از دهان توام غنچه در گمان انداخت

بنفشه طره مفتول خود گره می‌زد

صبا حکایت زلف تو در میان انداخت

ز شرم آن که به روی تو نسبتش کردم

سمن به دست صبا خاک در دهان انداخت

من از ورع می و مطرب ندیدمی زین پیش

هوای مغبچگانم در این و آن انداخت

کنون به آب می لعل خرقه می‌شویم

نصیبه ازل از خود نمی‌توان انداخت

مگر گشایش حافظ در این خرابی بود

که بخشش ازلش در می مغان انداخت

جهان به کام من اکنون شود که دور زمان

مرا به بندگی خواجه جهان انداخت



خواجه حافظ شیرازی
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۵ تیر ۹۵ ، ۱۱:۲۹
*A*
تو همانی که دلم لک زده لبخندش را

او که هرگز نتوان یافت همانندش را



منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد

غزل و عاطفه و روح هنرمندش را



از رقیبان کمین کرده عقب می‌ماند

هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را



مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر

هر که تعریف کند خواب خوشایندش را



مادرم بعد تو هی حال مرا می‌پرسد

مادرم تاب ندارد غم فرزندش را



عشق با اینکه مرا تجزیه کرده‌ست به تو

به تو اصرار نکرده‌ست فرآیندش را



قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت

مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را



حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید

بفرستند رفیقان به تو این بندش را



منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر

بین موهای تو گم کرد خداوندش را
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۴ تیر ۹۵ ، ۰۹:۴۴
*A*
اهل دل پیش تو مردن ز خدا می‌خواهند

کشتهٔ تیغ تو گشتن بدعا می‌خواهند


مرض شوق تو بر بوی شفا می‌طلبند

درد عشق تو بامید دوا می‌خواهند


طلب هر کسی از وصل تو چیزی دگرست

بجز ارباب نظر کز تو ترا می‌خواهند


ما چنین سوخته از تشنگی و لاله رخان

آب سر چشمهٔ مقصود ز ما می‌خواهند


روی ننموده ز ما نقد روان می‌جویند

ملک در بیع نیاورده بها می‌خواهند


بسرا مطرب عشاق که مستان از ما

دمبدم زمزمهٔ پرده‌سرا می‌خواهند


آن جماعت که من از ورطه امانشان دادم

این دمم غرقهٔ طوفان بلا می‌خواهند


من وفا می‌کنم و نیستم آگه که مرا

از چه رو کشته شمشیر جفا می‌خواهند


پادشاهان جهان هیچ شنیدی خواجو

که چرا درد دل ریش گدا می‌خواهند
۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۵:۰۹
*A*
حضرت امام (ره) با این که مقام علمی شان، چشم گیر فضلاء و علما بود و آثارشان هم در حوزه های علمیه موجود بود، ولی برای رضای خدا و مطلع ساختن مرحوم آیت الله العظمی حکیم به اندازه ای تواضع می کردند که به ایشان می فرمودند: «من یکی از پیروان شما هستم. من یکی از افرادی هستم که اوامر شما را اطاعت می کنم، شما امر کنید، ما اطاعت می کنیم. شما دستور بدهید ما عمل می کنیم. چطور شما گمان می کنید که مطیع ندارید و حال آن که یکی از آنها من هستم.»

بعد از فوت مرحوم آیت الله حکیم (رضوا ن الله علیه)، یکی از نمایندگان آن مرحوم در یکی از شهرهای ایران، نامه ای برای حضرت امام که در نجف بودند نوشت و اجازه خواست که بعد از‌ آقای حکیم، وکیل حضرت امام باشد. حضرت امام هم یک اجازه معمولی برای ایشان نوشتند و فرستادند. اما این آقای به این مقدار اجازه قانع نبود و می خواست وکیل حضرت امام در آن شهر و آن استان باشد. مرحوم حاج آقا مصطفی هم برای وساطت خدمت حضرت امام عرض کرده بود که ایشان صلاحیت این کار را دارد و وکیل آقای حکیم هم بوده است. حضرت امام در جواب حاج آقا مصطفی فرمودند:«این مقدار که ما نوشتیم کافی است.» بعدا گویا آن آقا نامه تهدید آمیزی به حضرت امام در نجف نوشتند ( و ما این را از جواب حضرت امام فهمیدیم ) که اگر این وکالت نامه را به من ندهید، به مردم می گویم که از تقلید شما برگردند!. حضرت امام در جواب نوشته بودند: «اگر یک چنین خدمتی به من بکنید، من از شما تا روز قیامت ممنون می شوم که بار من را سبک کرده اید اگر مردم از تقلید من برگردند، بار مسئولیت من سبک می شود.»
۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۳ تیر ۹۵ ، ۱۴:۳۷
*A*

نشانه آدمیان بهشتی تبسم همیشگی است

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۷:۱۵
*A*

اگر دنبال کنندگان این وبلاگ زیاد بشود هرهفته یکی از خاطرات امام خمینی را می گذارم

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۶:۵۷
*A*

عشق امانت باارزشی است که هرکس آنرا درقلبش نگه می دارد برای همین است که هر وقت بخواهی عشقت را پس بگیری باید قلبی را بشکنی

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱ ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۶:۴۰
*A*